مردی درهوا معلق ازاین سوبه آن سودرپروازاست. ازلبه جعبه کلان اسفنجی آویزان وبه آرامی به زمین می نیشیند. من که شاهد این صحنه هستم می گویم...
گردوغبارهمه جا پخش است. هواگرگ ومیش است. کسانی دیگری هم دراطرافم هستند. شاید می شناسمشان. ازآسمان سنگ وچوب می بارد. خاک، غبار، وسنگ چل....
دربغل یک تپه ای سبزهستم. رودخانه ای ودرختانی هم انگار آنجاوجود دارد. دسته ای ازپرنده ها به جایی پرواز می کنند. ناگاه یک طوطی که رنگ متنوع...